6/11/1391 رفتیم پیش شیخ و بعد کوه هیم. این عکسو به علی گفتیم از خونشون گرفت. جالب شد.
15/9/1391
باغ سعدی
برز آباد به صرف کردو خیار و استخر
هم خدمتی که توی اوج شلوغی شهر یهویی دیدمش . شاهین که یه نگهبانیه اردوگاه 05 کرمان رودر اوج سرما تو پاچه ی ما کرد. شیطونه میگفت بزنم ....
ولی بچه باحالیه :)))
ترش و ملس بدو بدو . کامران . عباس . بهروز
مهد کودک ممد . کودکان خود را به ما بسپارید .
پسر خاله ها : مهدی و سجاد و امیر حسین
پسر و دختر عمو : امیر حسین و 3 قلوها (احسان و امید و آرزو)













هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر