۱۳۹۲ دی ۱۴, شنبه

فتح چال کمان 25/4/1388

اولین سفرمون به چال کمان (همون چالکمون خودمو)

واقعا کوهنوردی تووووپپی بود. اصلا فکرشو نمیکردیم اینقد سخت باشه. ساعت 9 شب پنج شنبه 25 تیر 1389 راه افتادیم.
من - محمد - جواد - بهروز - بهنام - محمد - ابوالفضل - رضا - عباس -همزه
ساعت 12 رسیدیم رودگله و میخواستیم بخوابیم که تا صبح از نمک بچه ها پلک روی پلک نرفت.
این عکس رود گله
 صبح حرکت به سمت بالا

یه مسیر رفتیم که توی عمرم همچین جایی رو ندیده بودم.مسیر همش سنگ . انگار کف دره رو سنگ فرش کردی . شیب خیلی زیادی داشت در حدی که به سختی میشد ایستاد . باید خمیده خمیده جلو میرفتی. نزدیک بود ظرف پر از گوشت لیز بخوره و بره ته دره. واقعا هرچی که میفتاد دیگه باید قیدشو میزدی.
رضا هم دنبال لونه ی زنبور و عسل بود که پیدا کرد
ولی چه حالی میداد وقتی یه سنگ قل میدادی پایین . صدای وحشتناکی داشت. بوووووووووم

توی اون دره واقعا سخت گذشت. قوای بدنی تخلیه ی تخلیه شده بود.همه خسته و کوفته. آب آشامیدنی تمام شده بود و چشمه آب توی دره ی بالایی بود.
این عکس بعد از دره گرفتم . به جرآت میگم که در طول عمرم اینقدر خسته و تشنه نشده بودم در حدی که یه قدم برداشتن هم واسم عذاب بود. حالا بهروز رو نمیدونم


اینجا بود که همه از شدت خستگی و تشنگی و به ناچار تنها هندونه ی باقیمونده رو پاره کردن و شاید بخندید ولی همه از سهم هندونه ای که داشتن پوستش رو هم خوردن و از یه هندونه فقط اندازه یه نخود از ته هندونه (جایی که بوته به میوه وصله) مونده بود. اینجا بود که اصلا محیط زیست رو آلوده نکردیم. :))))



اینجا هم چال کمون . بچه ها در حال دوشیدن شیر بز. خوبیش این بود که از همه صنفی توی گروه داشتیم.
شب رو اینجا خوابیدیم که عجب شبی هم بود . تیر ماه از سرما یخ زدیم.


 به سمت قله
 

 اینم بالای بالا . آخ که چه بادی میومد. چقدر شعر خوندیم.


 مسیر برگشت


 موقع برگشت یه توت سیاه خوشمزه توی بیشه خوردیم.


بعد از سه روز پامون رسید به آسفالت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر