از اونجا که خيلي بد شانسم کد واسه اعزامم کد آزاد خورد. اول اردیبهشت 1389 رفتيم شهرک آزمايش اصفهان نشستيم تو صف .رديفاي جلومون اعزام شدن اروميه و اهواز و تهران . شانس ما هم خورديم 05 کرمان. هي هي هي چي بگم.چو به دروازه 05 رسیدم.....
هیشکی هیشکی رو نمیشناخت.
05 هم با تپه تمساحی که کنارش بود خیلی وحشتناک به نظر میومد.
افتادیم گردان چهار گروهان ششم. به اختصار 46 . نزدیک سیم خاردارای سمت زاغه مهمات.
این جوی آبی هست که هرکی رفته 05 باهاش آشناست.منطقه نظافت من اینجا بود .این دوتا هم بچه های کاشان.اون که خوابیده دوست همیشگیم علی ابراهیمی سادیانی که هنرستان و دانشگاه و خدمت با هم بودیم و کماکان با هم هستیم.
وقت حمام از ساعت 2 تا 4 صبح که یه بار هم سیستم برقش قاطی کرده بود و آبش برق داشت. میلرزیدی زیر دوش. :)))))
اینم با بچه ها تو آسایشگاه (کچلارو)
اینم توی محوطه. گوشی داشتن تو اونجا هم مصیبت بود هااا . گروهان ما که معروف بود به مخابرات. از 200 نفر 100 نفر گوشی داشتن. ولی یه ضد حال فرمانده بهمون زد اینکه روز آخر گوشیمونو پیدا کرد و همه عکس و فیلمایی که توی 61 روز واسه یادگار گرفته بودیم رو پاک کرد. بعدا با ریکاوری عکسا برگشت ولی فیلمهاش پرید. حیف شددد.
یقلوی که میگن اینه
یادی هم از بقیه بکنیم: ف گردان سرهنگ نجف پور - ف گروهان ستوانیکم موسی مروج
سر گروهبانها:امید دودانگه - اسحاق زمانی -علی کریمیان - وحید غلامی - کاووسی -ستواندوم فتوت باغبان -استوار کهوری - استوار باقری - استوار خنجری
هم خدمتیا: علی ابراهیمی سادیانی - محمد حسین زاده - علی اکبر زحمت کش - احمد حافظ -شهریار خدابخش-رضا ایزدی-جزینی-محسن رضایی-حسین اکرمی-محمدجواد خلیلی-حمیدرضا موسوی-مهرداد خزائی-سعید علیدادی-صادق پابند-محسن علیپورفرد-میثم ابراهیم زاده.ابراهیم سلیمانی نزاد-جاسم بیرانوند-حسین مبارکی-امید ذکاوت-هشام هنرور-حامد کیانی-حسین حسینمردی-محمدرضا گلکار-وحید شریعتی-علی محمدی-حجت موسوی-شاهین استقبالی-سعید اصفهانی-محمد حسن اقبالیان-امیر نوروزی-امین کمالی-امیر حسن شاهزاده-مهدی ریاحی-بهنام ملائی-محسن ورمرزیاری-علی شاهی-محمدرضا دویستی-حامد سلطانی-بهادر خاکسار-مهدوی
این روز آخر با دوتا از دوستای گل. بعد از 62 روز میخواستیم بریم خونه. انگار اسیر جنگی بودیم و میخواستیم آزاد بشیم
![]() |
اینجا هم اردوگاه بود که 6 روز دهنمون سرویس شد. واقعا زندگی در شرایط سخت بود. هر چادر 3 نفر . داخلش آنکارد . فقط حق داشتی بعد از اذان شب تا طلوع آفتاب توش باشی. هر شب هم یه شمع. به پا کردنش خیلی سخت بود . هوا هم که خیلی سرد بود و باد هم شبا شدید میومد و بعضی از چادر ها رو میکند که دیگه مصیبت عظما بود. یه شب اینجا نگهبانی دادم که هیچوقت یادم نمیره.آخ آخ آخ.....
یه بار با گریه و زاری با یه بچه همشهری ها 2 ساعت مرخصی تو شهری گرفتیم مستقیم اومدیم کاشون و بعد از 3 روز برگشتیم.
بعد که برگشتیم تا یک هفته نگهبانی و کار کردن توی آشپزخونه که از مزخرف ترین کارها بود به عنوان تنبیه و جریمه داشتیم.
آخر دوره دوباره با دوستان مرخصی ساعتی گرفتیم که گرفتن این مرخصی داستانی داره طولانی ... خلاصه رفتیم تو شهر کرمان تا بچرخیم . یه شب رو هم تو مهمونسرا داخل شهر خوابیدیم. حمام گنجعلی خان و بازار و مرقد شاه نعمت ا.. ولی و ... رو رفتیم. این عکس رو هم باغ زیبای شازده گرفتیم.

اینم یکی از بچه ها پشت در دستشویی نوشت به نیابت از بچه های کاشان.شب اخر. نبود یه خاموشی دیگه....
سی و یکم تیر 1389 شب امریه ها رو دادن دستمون . وضعم بدتر شد.همه جا های خوب افتادن. فقط من و 4 نفر دیگه از گروهان 200 نفری دوره کد تانک اسکورپیون و خودروهای شنیدار خوردیم و افتادیم لشگر 92 زرهی اهواز. توی اوج گرما و تابستون ولی چون از 05 دیگه داشتیم آزاد میشدیم دیگه حواسمون نبود کجا میریم هرچند 05 پیش حمیدیه اهواز که رفتیم بهشت بود.
توی یه پست دیگه اهواز و مصیبتهاشو شرح میدم











سلام هم خدمتیه عزیز من هژیر شکری هستم یادت میات تو 05 کرمان_فیس بوکم:hazhir shokri
پاسخحذف