۱۳۹۴ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

سفر مشهد و شمال زمستان 94

تعطیلی کارخونه و بیکار بودن طبق معمول هوس سفر به سر انداخت
همسفرها هم پیدا شدن و طبق معمول مقصد نامعلوم
بعد از نیم ساعت حرکت مقصد خورد سمت شمال
بد موقع رسیدیم چالوس
نیمه شب و هوا بد جور خراب 
برف و بوران قبل از کندوان فقط صلوات میگرفت.ماشین هم لیز بازی میکرد. اما راننده خوشحال
والبته یه نفر اصلا صداش در نمیومد 
بعد از اذون صبح رسیدیم کله پاچه ای .
صاحبش خیلی تیز بود. به همه بناگوش داد به یه نفر تخم :))))
حرکات پای شاگردشم هنوز رو مخمه


راننده خوابید گفت محمودآباد واستا اما بیدار شد دید هی داد بیداد رسیدیم ساری
بازی حسن رو رفتیم ببینیم تا ناهار بخوریم. حنجره پاره شد ولی باختن. هشت دستی رفت خخخ
کرمانشاهیا هم همش میزدن تو دست شماره هفت
ناهار هم مهمون ماهیتابه خودمون بودیم. خداییش پیغمبری تعارف کرد


اینم ساری. یه کوبیده تست و بعدش سفارش
پاشم شکسته بود و شاگردشم دیر اومد
از بس نون پخت خسته شد
یه اثر هنری زیبا هم رو دیوار بود حیف که نمیفروخت
ساری هم هیچ وقت فراموشش نمیشه عین شلفچگان :)))))


گیری افتاده بودیم. عکس با دریا رو باید میگرفت و میفرستاد. مشهد هم نمیخاست بیاد
مجبوری رفتیم بندر ترکمن. خودشم فهمید کلاه سرش گذاشتیم و آوردیمش خلیج



یا هزار وعده سرزمین موجهای آبی و شاندیز و وکیل آباد و موجهای خروشان و .... رفتیم مشهد
زیارتما قبول:))))
ان شالله


تنگول به گوش میزدی میفتاد میشکست
 علی محلوجی هم بود




بگم که سحر رسیدیم مشهد و این دلالا بیخیال ما نمیشدن
مخصوصا اون پرایدیه :)))
قسمت ما معراج بود


همش میگف رستوران علی رستوران علی
نابودمون کرد. ماهی تابه و پیک نیک مجلسی دوستت داریم


بیچاره میخواست ایرج رو ببینه :)))) غیظشم گرفته بود. تقصیر نداشت فقط میخوابید
برنامه ما تو مشهد معلوم بود. زیارت - خواب - دست کشی
علت باخت هم معلوم شد و البته شفای یه نفر رو هم گرفتیم
خلوت ترین مشهدی که رفتم


طرقبه و چالیدره. شانس آوردیم تله اسکی سوار نشده بودیم
بیچاره دمپایی داشت :)))
ولی تابستون حتما باید رفت


برگشت روضه لباس. یکی صورتی یکی هم شکل توپ لیگ قهرمانان ستاره ای



توی پارکینگ های جاده تو کل سفر هم همه مجلسی میرفتن:))
و البته بعضی آدمای خطاکار چه ساختمونایی ساخته بودن
اینجا هم قندیلستان . میلرزیدی و نماز میخوندی. روی برف گرم تر بود.


من به شخصه نوکرتم حاج حسین. و البته پسرات
چرا نباید مثله تو کاشون باشه
یه آزاد شهر و یه حاج حسین
و البته خوشا بحال گربه های اکبر جوجه خوره زائر سرا


آبشار اخلمد رو هم گذاشتیم تابستون






خودش میدونه که همه جا بیادش بودیم
به هر حال زمستون و سرما مردمی تر میشن



ای وای از این ایران کتان
چقد وقت گرفت
دو زار پول جیبش نیست سوغات هم میخاد بخره


فروشگاه آدیداس . خیلی باحالی خیلییییی . ولی به سایز ما نمیخوری
دشت افروز 3 تومن خریدم اینجا 114 تومن
و البته کفشاااااااش که یکیشو خوب فروختن . حالا هی بگو فروشگاه بورس بورس


ایرج رو که ندید مجبور شدیم دو شب نگهش داریم
من چیزیشم نمیتونستم بگم


حرف به گوش مردم نمیداد :)))


لاویج





عنبیه چشمشم داغون بود :)))




ارتفاعات شمال رو توی زمستون ندیده بودم


آتیش نطلبیده مراده



جز تووووووو


زیر رفیقمون قندیل بسته بود


و اختتامیه هم فلافل بازان جنوب میدون امام رضا همراه با پوز


زمستان 94

زمستون سرد و بیخود بدون هیچ بارندگی
مجبوریم خودمون تنوع بدیم
آبگرم رفتیم و اما یکی دلش همش نیاسر بود. بخصوص پای داربست فلزی و کلید و آقا مهدی با 90 فقره دزدی خخخخ
راننده وقت رفتن نزدیک بود نیاسر رو حجله بارون کنه


واقعا یه مدت اینجا چقد صفا میداد
همه باحال علی الخصوص الف کاف :)))
اینم جوجه خیار که یه لقمش خیلی شور بود :))))
و البته نون خشکی که از پنجره افتاد بیرون


الف: خیلی گرمه س : خوب از کنار بخاری برو  الف : نه لباسه رو میگم خخخخخ 
این روزها هم آغاز عبارت اوووووووووووووووووسشر :)))))


اینم ابوالفضل خان که با شرکتشون بیخیال ما نمیشه


باغچه بی بی با مدیریت جدید و وای فای بهتر :))
نفر چهارم که دستش پیداس راننده تانکه


شیرمهباد و دیدار دماوند
انار حال داد و سراخی که م ه نمیتونست بره داخلش
سر نمیرفت و پا هم که میرفت چیزی نمیدید :)))
دمپایی هم سرما از داخلش رد میشد و پا سردش نمیشد


اولین سفر بعد از صلح
شکستن نردبون و صدای پیسسس نوشابه


خدایی جوجه خیلی بود. مرجوعی داشت





همینجوری

۱۳۹۴ بهمن ۱۹, دوشنبه

سفرنامه کربلا - 1394

خوب امسال هم قسمت شد برای سومین سال  اربعین در کربلا نایب الزیاره دوستان باشیم
جمع بهتر از سال گذشته بود
امسال با برنامه ریزی و آسایش بیشتری به راه افتادیم و خدا رو شکر خوش گذشت
جمع خیلی خوبی بود


دو شب اول در شهر کاظمین
هتل عالی بود فقط اولش وای فایش اذیت کرد خخخخ
بعد که راه افتاد وای فای بچه دار شد. مورد داشتیم دوربین گوشی آپدیت میکرد
برنامه سامرا که چیده شد کلیپای داعش اومد روی گوشیها :)))

نمای زیبای هتل
و در عین حال ترسناک


بچه راوندیا شاد و خرسند


بابا این سید عمار و رفقاش خیلی ایول دارن
انگار از ما خسته نمیشن


اون پسر گوگولی همسایه هم خیلی باحال بود
آخرش هدیه هم واسم آورد


دمش گرم مودم هم واسمون آورد
باحال ترین جای سفر سینه زنی اینجا و مداحی حسین جون و بعد گروه تواشیح مولا مولا
چند نفر توی دیوار . چندتا شید زمین . چندتا زیر پتو


قبرستان وادی السلام بزرگترین و عجیب ترین قبرستان جهان


مقبره پیامبران هود و صالح

بیچاره همه چیز روی زیباییش تاثیر داشت :)))


برای رفقا قبری ساختم هر چند که این کار یه سنت خرافی هست


و....حرم مولا


اینجا مفقودی مسجد کوفه رو بعد از ساعتها پیدا کردیم
پیدا شده بود چقد توپش پر بود
منو قانع کرد


واقعن ایوان نجف عجب صفایی دارد


صبح فردا مسجد سهله و حرکت به سمت کربلا


یه گروه دیگه هم بهمون اضافه شد و حرکت...


هادی که هیچی یادش نبود من باید یادش مینداختم
سید کریم خیلی خونه رو زیبا تر کرده بود



 عباس هم مسئول صلوات
همش کوله اشتباه کول میکرد و میگفت چه سنگینه


215 تا صلوات با صلوات شمارتوی دستش فرستاده بود گفتیم ساعت چنده گفت 2 و ربع خخخ
زیبای خفته :)))

حرکت کردیم و رسیدیم به پل یا همون سبع الگنترا
اینجام گروه سرود تشکیل شد
چه حالی داشتن هفت بار رو رفتن
. به قول اوس عظیم اون وسطه پل یه نرمه میخواست بکشی تا پا اذیت نشه :)))


ولی فرهنگ سازی خوبی شد اینجا
پارسال دهنمون سرویس شد ولی امسال زیاد بودیم و ملت هم اومدن
یکی هم خاکشو پاکت کرد برد تبرک


ولی پرچممون تک بود


توی حسینیه کنار پل هم عزاداری شد
مداح با پارچ واسش آب آوردن
زیر پتو رفتن بعضیا
یارو فکر میکرد دایناکورد داره تنظیم میکنه


چی توز هم اینجا بود
یه شب عمود 561 یه جوشکار بردمون
زیاد جا نداشت ولی دمش گرم
بلندگو رو هم جا گذاشتن و باعث شد فرداش داغون بشن


ابو عبدالله هم که شرمندش شدیم
شب قبل اینهمه راه اومد واسمون
از عمود 827 برگشتیم 806 تا بریم پیشش
میگفت منتظرتون بودم.


با هادی بردمون وی آی پی مضیفش
مهمونای ویژه داشت
عجب سفره ای...


حالم خراب بود
5 تا پرتقال و 2 تا موز روبراهم کرد
شب هم که توی اتاق امیر و نظام غوغا کردن
اون عربه اونجا رو میخواسم خفش کنم با طرز فکرش


و بالاخره قرار گاه عمود 1041
مدینه الامام حسن



عجب غذا و صف غذایی
و عجب نظمی در غذا دادن به اینهمه جمعیت
میدادن تا زائر تموم بشه نه اینکه غذا تموم بشه


یه حموم آب سرد هم با سنجد رفتیم که اون دوباره اون صبح رفت خخخخ
البته یکی دیگه هم طبق معمول خودکارش جوشید


در کربلا
خیلی شلوغ تر از پارسال


حاج مکی رو من یکی شرمندشم


ماساژور هم قلقلک میداد :))))


یه دوست خیلی خوب
جمیل جان
فصلی نیست و همه سال جویای احواله


و روز اربعین
یه حرکت بیرحمانه در روز آخر که کوفتم کرد کل سفر رو
ما گفتیم سرما خوردگیه ولی 40 بود
بلند میشدم میفتادم. 18 بار تا شب .....
چیزی توی شکم نبود دیگه


دمشون گرم جمیل و حاج مکی و ابومفید. وگر نه من اونجا موندگار میشدم


و چه سامرایی رفتیم
شده بود مثه اطرافیان مسلم بن عقیل
آآآآآی راه رفتیم
غصه یارو رو خوردم که به مهمانپذیر سامرا نرسید
علی و محمد تقی هم بیچارها گیر ما افتاده بودن