۱۳۹۵ اسفند ۵, پنجشنبه

پاییز و زمستان 95

اولش از محرم شروع میکنیم




بیخابی شبانه کشوندم به خیابونا
یه دور نیاسر در یکساعت و ربع
این حاجی هم فک کنم وقت داشت تا نوبت آبش




شب همگی با تیریپ خونگی عزم کاکتوس کردن

الان که دارم مینویسم مسعود بعد از یه تصادف بد که قبل از دربی واسش اتفاق افتاد توی کما هست :(((
خدایا به حق این ایام فاطمیه و حضرت زهرا ایشال خوب بشه و بیارمش این وبلاگو نشونش بدم
دور هم باز بخندیم و بازی کنیم



یه هفته بعدش دوباره رفتیم




جمعش هم تا صبح باهم بودیم بعد رفتیم کلپچ




اینجا هم بعد از تشییع جنازه احسان تالاری




شب یلدا هم در خدمت مادر بزرگ و سه قلوها




شرح میخواد عایا ؟؟؟



بی فرهنگان در فرهنگیان

بعد از سالن و قبل سالن گرفتن ماشین پدرام



یه سلفی سرکار

دو اسطوره خنده
بمبهای خنده


شام و آشپزی در دکه
دکه یخچال و تلویزیونش موقع روشن شده عشقه :)))



اینم جمع بچه های والیبالی شرکت


یه روز برفی که دوستان عکاس دنبال لوکیشن بودن


فک کنم تکراریه ولی دوباره گذاشتم


بعد از بیمارستان و ملاقات مسعود
فلافل کرمعلی
خداروشکر مسعود رو به بهبودیه


یه شب با مزاحمت بازیکنان فرش محتشم
فقط اومدن عکس پروفایل بگیرن و برن خخخ


اینم بعد از ملاقات جمعه
گشنگی بعد از ظهر کشوندمون بابا قدرت
فقط نامرد نگفت سفارشی میذاره
خیلییییی بوووووووود
خرسمون مونده بود چه کنه


زواری پسر خاله
این اتاق مهدکودک بود و ما هم مربی






عروسی آقا سعید
فک کنم روز مادر بود
اواخر سال
یه کت واسه مجی خریدیم


بزن دست قشنگه رو به افتخار داداش داماد و کت جدیده رفیق داداش داماد


آآآآآآآآآای خندیدیم. مناظره شعبانیها :)))


عروسی سلمان جون
چقد مشهد بخاطر جواب رد گرفتنش باهاش شوخی کردیم
بنظرم الان بهتر شد واسش
ایشالا خوشبخت بشه





آخرین روز کاری 95 با همکاران عزیز



28 اسفند هم تنهایی زدیم به کوه
صفایی داد
دوتا کتری چایی و خودت
سکوت محض....




و یه بد شانسی بزرگ
فک کن چجوری از اون بالا تا خونه اومدم
فقط شرمنده پرچم گروه قبلی شدم :)))




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر