۱۴۰۰ بهمن ۱۳, چهارشنبه

پاییز و زمستان ۱۴۰۰

 چند باری گرفتار مریضی شدیم

ولی خداروشکر زیاد مشکل ساز نشد واسمون

بارندگی هم که نمیشد. خیلی حال و روزای بدی بود

روزهای پر فراز و نشیب 

یه جمعه خوب رو سریچه سپری کردیم. 

یکی از بدترین خبرهایی که نباید ب گوشمون رسید

حاج حسن جمالی تصادف کرد و فوت کرد. توی جلسه علیمی بودیم ک اینو یهو شنیدم. دست و پام شل شد . بدترین خبر مرگی بود ک تا الان شنیدم


آخرای سال هم یکم گرفتار دندون شدیم. 











بهار و تابستان ۱۴۰۰

 کم کم آماده شدیم واسه چیدن خونه و مراسم عروسی



دیگه همش درگیری بود و کار


مسابقات والیبال نشلج هم رفتیم و اینبار قهرمانی حاصل شد.

ایام گل و گلاب و گل چینی تفریحی که هر سال داریمش


ریز اتفاقات بوجود اومده رو یادم نیس

یه بیشه توی دل تابستون چسبید. بارونی که شب اومد و کتابی که از آخر میخوندن




کرونا داشت جولان میداد و یک لحظه منتظر بودیم تا وضعیت نارنجی بشه و ما این غول عروسی رو از پیش رو برداريم و شاخش رو بشکنیم

خرداد ماه زمان عروسی تعیین شد







استرس و کارهای مونده و وضعیت اقتصادی نامناسب








روز عروسی هم که ماشین خیلی استرس بهم داد و بعد گرمای کاشون و اساسی و ... نابودمون  کرد . ساعت ۲ نصف شب بود ک همه جی تموم شد و همه رفتن و یه نفس خیلی خیلی راحت کشیدیم

آخرای تابستون هم پدربزرگ خانم بعد از یکسال تحمل سختی و  مریضی فوت کردن. 😔 روحش شاد 

یه سری عکس هم بعدش پیداکردم میذارم



یه کوه سه نفری چالکمون و از مسیری که دیگه من غلط بکنم برم



مشتری ثابت خانه غذا شدیم . البته الان شنیدم تغییر مکان دادن