۱۴۰۰ فروردین ۷, شنبه

پاییز و زمستان 99

 این مدت فقط دغدغه ساختمون بود.

کابینت،. کولر، کنتور گاز و برق، پکیج و لوله کشی، تمیزکاری و اثاث کشی 


زمستون هم کم و بیش توی حسینیه تنیس مشغول بودیم



















بهار و تابستان 1399

 یه سالی که خیلی بد شروع شد

این کرونا افتاد به جون همه

پدر بزرگمون رو مریض کرد و توی یه هفته......... 



:'( :'( 😭😭😭😭😭😭

نمیخام اصلا راجع بهش بنویسم. واقعا حقش نبود. هیچ وقت اون شب ک از کاشون اومدیم خونه و دعا کرد که دست و پای کسی رو گیر نندازه



و اون شب آخر که به سختی نفس میکشید و سراغ همه رو گرفت. 

فرداش بدترین صبح زندگیم رو دیدم.


توی محل بازم فوتی بود. حاج بخشی. حاج احمد. مادر حسن. عمه انسیه و.....


مراسمها رو گرفتیم. 

تابستون علی مراسم جشن ساده گرفت و رفت سر خونه زندگی


ما هم هنوز درگیر خونه و افزایش قیمتها

تا اینکه آخر تابستون حادثه واسه مادر و شکستن پا

باز یه مشکل که چند ماه درگیرمون کرد

خداروشکر به خیر گذشت



کابینت به معنای واقعی آتیشمون زد. همه ساختمون یه طرف و این هم یه طرف. 













۱۴۰۰ فروردین ۶, جمعه

پاییز و زمستان 98

الان نوروز ۱۴۰۰ هست
سال ۹۸ و ۹۹ دردسر و مشغله های زیادی بود که فرصت انتشارش نبود و حوادث کوچیک و بزرگش کمتر توی خاطرم هست. 
واسه همین بصورت کلی ذکر میکنم
 

از بیشترین خنده های عمرم بخاطر مصالح پیتزا
🤣🤣🤣





پاییز بانو عمل بینی رو جدی گرفت و منم بالاخره رضایت دادم.
هر چند ک الان بروردم به قبل هرگز رضایت نمیدم. نه اینکه خوب هنبود... واسه اینکه واقعا به دردسرهاش نمی ارزه. 

چندبار تهران رفتن. عمل کردن و دوران سخت بعد عمل. 
ولی خاطرات زیبا هم داشت. به بهانه این عمل یکسری تهران گردی داشتیم. 


شب یلدا دو روز بعد عمل بود. 
هفت حوض، میدان ۳۸ خونه آشنا
با اون تلویزیون بدون برنامه 😅😅😅


بعد عمل هم چند بار واسه پانسمان رفتیم. باز همون خونه. سعدآباد هم گشتی زدیم. 

یه دفعه هم غافلگیرشون مردم و یهویی رفتم. ایستگاه مترو سرسبز مسیر رو ساده میکرد. 



بهمن ماه ۹۹ شروع کرونا.
دقیقا آغاز به کار بانو مصادف شد با شروع کرونا. 
کار سخت و لباس و ماسک و... با اون وضع بینی 

و البته که کارهای خونه ساختن هم با کمک پدر و مادر آروم آروم جلو میرفت. 


و صدمه این آروم آروم پیش رفتن رو توی سال بعد متوجه شدیم. وقتی که ناگهانی همه چیز چند برابر شد



فک کنم توی این همین زمستون بود که بعد از مدتی موتور رو که بنزین هم نداشت، آوردم لب خونه و بعد چند ساعت غیبش زد. 

خداروشکر بعد از هفت هشت ماه پیدا شد. خیلی سرحال و تمیز تر 😅😅😅😅





راستش چیزی دیگه یادم نمیاد 😂