زمستان متفاوتی داشتیم
مراسم پسر دایی محمد طاها
حسن که حواسش نبود. واقعا عجیب و رویایی بود :))))
آقا سجادمون هم کم کم بهتر شد ویکم از فاز بیماری اومد بیرون
ایشالا که سلامت کامل رو بدست بیاره
امسال هم بارندگی کم بود
یه برف بیشتر ندیدیم . ختم مادر همکارمون حسین آقا هم بود.
شب بیست دقیقه برف حسابی اومد ولی زود تموم شد.
صبحش هم یخبندون بدی بود.
گنبد رو هم سیبل کرده بودیم :)))
اینم هنر عباس آقا با کارت بانکی
خدا میدونه بابت این ام چقد دل بدست آورد :)))
به هر حال میشد منم استفاده کنم :)
اینم تصادفی دیدم و گرفتم
شما بگید هنری
ما یه چیز دیگه توی این عکس میبینیم :)
امسال مسابقات کارگری زمستون برگزار شد و خداروشکر تونستیم شرکت کنیم
واقعا حیف شد
نمیگم قهرمانی ولی فینال حق ما بود
اعصاب خوردی خیلی کشیدیم . خیلیییییییییییییییی
بر طبل شایانه بکوب خخخخ
اینم با مادربزرگ و پدربزرگ و کرسی
اینم فاطمه خانم ما که مچشو گرفتم. داشت با دوستش صحبت میکرد
آخر سال هم که بالاخره موفق شدن زندگیمونو تحول بدن
البته قسمتهای اصلیش افتاد توی 97
اینم روز آخر کاری 96












هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر