۱۳۹۷ مرداد ۱۲, جمعه

بهار و تابستان 97


سال 1397 هم رسید
بهار و تابستونش یکم اوضاع کاری پیچیده بود و گزارشات تصویری و ... کمتر 
مخصوصا اینکه اردیبهشت ماه ماه رمضون بود


بعد ماه رمضون هم که تب و تاب جام جهانی
دو تا بازی رو خونه حمید دیدیم
جام جهانی شگفتی و باور نکردنی


ماه رمضون و گرما نمیشد توی آب نرفت


اینجا هم که قشنگ همه یولها جمعند خخخخخخ
البته دوتاشون کمن






اینم سلطان جاده ها :)))))))))


چندتا عروسی و خبر خوب هم داشتیم


عروسی صادق دایی 


عقد کنون علی آقا . ایشالا خوشبخت بشه . لازمش بود


رفتیم برزآباد و با کباب رفتیم رحق

قسمت نشد بریم استخرش
وسط تابستون خیلی سردددددد بود.



عروسی سهیل . شهر قم و طبقه بالا چه هماهنگ بود 😄😄




رفقای باحال همکار




جمع دوس داشتنی خانواده



حاج مکی هم که خداروشکر اینقد داره که بدون دغدغه راحت با مهمونهاش میاد ایرانو میچرخه و میره
این باز مهمونای لندنی





دومین پیتزا 😄😄😄 
خانه غذا. خیلی خوب بود



سرویس بعد اضافه کاری 😄😄

بیاااااااااااااا😄😄😄



با بانو جان بیشه رفتیم
با سیخهای گردان 😄😄😄



بهترین تولید شرکت

اصلاح



دوتا همکار

اما این کجا و آن کجاااا 😄😄😄



اینم فسقلی ما

عاشق عکس سلفی

مدیر کاروان شدم و بردمشون آبشار بیشه

جدا از مشکلات خیلی حال داد. پیدا کردن جا و دلخوری بعضیا. البته همسفر خوب رو شناختیم.
ولی شب عجب جایی موندیم
در آخر هم آبگرم و خربزه رووش چند روز زمین گیرمون کرد



اینم عشق فیلم ما از دیار یزدل




دورچین کی بودم؟




تولد بانو جانم

یه شب توپ.
آخرش هم بالنمون رفت ته آسمون



۱۳۹۷ فروردین ۳, جمعه

زمستان 1396


زمستان متفاوتی داشتیم
مراسم پسر دایی محمد طاها 
حسن که حواسش نبود. واقعا عجیب و رویایی بود :))))


آقا سجادمون هم کم کم بهتر شد ویکم از فاز بیماری اومد بیرون
ایشالا که سلامت کامل رو بدست بیاره


امسال هم بارندگی کم بود
یه برف بیشتر ندیدیم . ختم مادر همکارمون حسین آقا هم بود.
شب بیست دقیقه برف حسابی اومد ولی زود تموم شد.



صبحش هم یخبندون بدی بود.
گنبد رو هم سیبل کرده بودیم :)))


اینم هنر عباس آقا با کارت بانکی
خدا میدونه بابت این ام چقد دل بدست آورد :)))


به هر حال میشد منم استفاده کنم :)


  اینم تصادفی دیدم و گرفتم
شما بگید هنری
ما یه چیز دیگه توی این عکس میبینیم :)




امسال مسابقات کارگری زمستون برگزار شد و خداروشکر تونستیم شرکت کنیم
واقعا حیف شد
نمیگم قهرمانی ولی فینال حق ما بود
اعصاب خوردی خیلی کشیدیم . خیلیییییییییییییییی
بر طبل شایانه بکوب خخخخ

اینم با مادربزرگ و پدربزرگ و کرسی


اینم فاطمه خانم ما که مچشو گرفتم. داشت با دوستش صحبت میکرد


آخر سال هم که بالاخره موفق شدن زندگیمونو تحول بدن
البته قسمتهای اصلیش افتاد توی 97

اینم روز آخر کاری 96


۱۳۹۶ دی ۲۹, جمعه

تابستان و پاییز 96


ولیمه علی دایی خخخ


یه جمع شلوغ با یولای ورق و تک بت 😄😄😄


پسر ورش و جواتی




گوگووووووولی . تازه از بیمارستان مرخص شده بود.


روز شش


هدیه


حلیم مزرعه خاتون. 


شام عاشورا







 ماه صفر امسال هم خاص تر از قبل
تنهاااا تو دله گوداااال . تشنه داری میری از حااااال






اینم از توفیقات تک بت و منیریه



اربعین کربلا قسمت نشد . رفتیم کربلای ایران


خدا بیامرزتش. مرد گلی بود. جاش توی شرکت و سالن والیبال خالیه


یه روز پاییزی خوب با حاج مکی و هادی و کاشانگردیمون




باغ فین




عکسای هنری هادی خخخخ








سجده کردن اون خارجی توی حمام جالب بود






حمام خان و بعد مراسم کلاه گذارون خخخ