۱۳۹۳ مرداد ۲۴, جمعه

سفر به همدان و لرستان

و باز هم سفر یهویی
انتخاب نفرات 10 دقیقه قبل از حرکت بود
مقصد همدان . ساعت حرکت 12
از فرط گشنگی دلیجان یه حالی به شکم دادیم
چه نوشابه هایی داشت . سکوی فرود زنبور بود :))))

4 نفر بودیم با یه کارتی که پول میومد توش :))))
زنبورش ماده بود یه لبه حسابی گرفتن .چیکار کرد با این بیچاره

شب رو شلفچگان خوابیدیم :))))
چه غوغایی بود. نه چپکی میشد نه راستکی :)))))
عمرش یادش نمیره عین بهبهان.
همدان . باباطاهر
شلوغ بود شلوغ

عجب مخروبه ای وسط راه بود . از دور قشنگ ولی از نزدیک .....
فایدش ای سیب گلابای توی جادش بود
بعد عکسشو فرستادم گفت کوفتتون ...آره به خودتم . . نخند


مجتمع علیصدر . جای تر و تمیز و خوبی بود در نتیجه یه شب موندگار شدیم.
بچه کاشونیارو هم دیدیم . متاهل بودن ولی داشت از چشاشون میزد بیرون

 همه بساطی داشت . بازی و تفریح و .... و ..... و ....


خیلی شلوغ بود ولی نمیدونم چطور بود که ما اصلاً به ترافیک نخوردیم
دعا پشت سرمون بود دیگه. 
یه همچین علمایی بودیم ما

 یارم خیلی گل میزد . البته گل به خودی .
وسط بازی ول میکرد میرفت سر تعمیرات میز
چقد بیلیارد بازی کردیم :))))

 نمیشد که دستگاه بستنی ساز ببینیم و نریم سراغش


 آخرش نفهمیدیم این پسره مسافر شهرکردی بود یا کاسب کاره همدانی :)))))
یه لقمه تخم مرغم بهش دادیم
گوشی ممد صالح رو هم پیدا کردم.

همیشه میگم تو سفر یه دختر خوب پیدا کنیم ببریم . گوش نمیدید که.
ترکشای سیب زمینی بود که به اطراف میرف . ناشی بود دیگه

میدونم . درسته . مریضم
خدایی دعا کنید واسم شفا بگیرم
اون بالا به گوه خوردن افتاده بودم



چه صفی داشت بلیط فروشیش
ولی خدارو شکر یکی رو داشتیم که رفت با خدای خودش خلوت کرد و 5 ساعت کار مارو جلو انداخت
ولی چه مصیبتی کشید اونی که لوتی شد و  کارت بانکی رو داد
وا مصیبتا به این مسیر ویژه

در انتظار برای ورود به غار


فکر کرد رفته جلو نشسته هنر کرده . نمیدونست که ....پارس.
برگشت هم که قرار بود آقا صابر حالمونو بگیره 

تیکه به تیکه غار روضه داشت
روضه مسیر ویزه


 جلیقزه نجات هم بکار نمیومد :)))
میوفتادی تو آب قبل از خفگی از سرما میمردی


بچه میگفت میخوام برم خونه . جوجه داره واسمون میاد
اما پولی نداشت

پپپپپپپپپپخخخخخخخخ


صبحانه


اینجا امیدوار شدیم
دیگه غم پول نداشتیم
تا بحال اینقد پشتمون گرم نشده بود

آره بیایید . همه دعوتید
کدومتون اینقد معروفید . هاااااا

یکی از روزای خوب 
آبشار بیشه . .  بیشه توی بیشه

سکوهای پرش . سلطان شیرجه ایران هم اونجا بود.
ول کن نبود....


خیلی زیباس . مگه نه 
واقعن قشنگه
خیلی خوشگله
آبشارو که نمیگم . این پسره جلو دوربینو میگم
خودمم نمیدونم اینهمه اعتماد بنفس از کجا اومده






آره این آبشار خودمه


چه کنیم دیگه سلفی مد شده


نمیدونم چرا ما سلفی میگرفتیم بقیه میخندیدن
خوب 10 تایی بود دیگه. 3پایه هم بود

 به این میگن زن زندگی




دمش گرم ماهیتابه. هیچ جا شرمندمون نکرد


خرچنگ مثه خر،چنگ میزد


جلیقه سر خود


بدش نمیومد زیر آب هم بکشه


حاجی تو آب لولو دریایی ممه هاتو نخوره



دمش گرم . آدم رمانتیک تر از این پیرمرد ندیدم
نیم ساعت اونجا نصفه پفکو خورد.
فک کنم مثه تخمه میشکستش :))))



چقد اینجا داغ کرد. اوخ اوخ......




وضعیت دوربین و سوژه هاش . باحاله نههههههه

اینم یه مدله دیگش خخخخخخخخخخ
عین خری که افتاده تو کارخونه تی تاپ
چقد دروغ گفتیم که خوشگله و بهت میاد :))))))
یکی هم هر چی میپوشید انگار شکمش بزرگتر میشد

آبشار آب سفید . شبش خیلی باصفا بود . آره جون عمم....



الیگودرز . بعد از ساعتها رانندگی 



قلعه فلک الافلاک
همچین خبری بهش نبود
بد نبود . یارو اصفهانیه که مسجد کوفه دیده بودمش اینجا دیدمش
حال میکنم با حافظه خودم :))))







بر بام لرستان




 امیره بات :)))))))


سد خوانسار


چقد جای پارک زیاد بود


بیچاره لج کرد نیومد تا شبش از گشنگی صدای قاسقولک میکرد
خیلی گشنه بودیم
انصافاً کباباش حسابی و بزرگ بود ولی نمیدونم چرا 4 نفر 8 پرس کممون اومد




دیگه در کوچه پی کوچه های آزرون و گلشهر بماند
 شربت دادن عمو 
رفتن به سده بین آزرون و کامو که درخت بید داشت و واسه ما غیب شده بود :)))
رفتن به سرچشمه کامو
ندیدن سلمان و .......
نشستن و شام خوردن سعد آباد یادم رفت
آخرش اشکه ....مارو درآورد
میوه سیب و هلو هم که رسید. 
خدارو شکر لامپ رو هم استفاده کردیم تا راننده عذاب نکشه و شبا کابوسه الکی نبینه
اوخ اوخ تصادفه هم بود که یاو مرده بود
خلاصه برگشتیمو یارو به جوجه هاش رسید 
ولی کی بستانکاریاشم بگیره خدا داند 
احتمالاً نوه هاش بیان وصول کنن :)))
بدرود